اين كتاب بر مبناي كارگاههاي آموزشي بسياري كه در سراسر كشور برگزار كردهايم (اين كارگاهها، گاه مخصوص والدين، گاه مخصوص نوجوانان و گاهي اوقات با مشاركت هر دو گروه برگزار ميشد) نوشته شده است. به منظور سادهگويي هر چه بيشتر داستانها، سعي كردهايم گروههاي زيادي كه در كارگاهها شركت داشتهاند را در قالب يك گروه ذكر كنيم و با وجود اينكه هردوي ما رهبر و سرپرست اين گروهها بوديم اما سراسر كتاب تنها با يك راوي حكايت ميشود.
نكات بارز عبارتند از: چگونگي كنار آمدن با احساسات، روشهاي جايگزين تنبيه حل مسئله (با مشاركت و همفكري دو طرفه)، بحث و گفتگو دربارة احساسات رابطه با دوستان و خانواده و نحوة برخورد با مسئله رابطه جنسي و مواد مخدر
فصل پنجم
ديداري با نوجوانان
(خواستار ديدار حضوري با بچهها بودم)
در طول اين مدت دربارة آنها چيزهاي زيادي شنيده بودم، از آنها صحبت كرده بودم و به آنها فكر كرده بودم و حالا نوبت آن رسيده بود كه خودم از نزديك در مورد آنها تجربه كسب كنم. از والدين پرسيدم احساسشان راجع به برنامهاي كه در ذهن دارم چيست يعني چند ملاقات حضوري با فرزندان آنها؛ اولي به منظور آشنايي، دومي به منظور آموزش مهارتهاي ارتباطي پايه و اصلي به آنها و سومين جلسه حضور همگي در كنار هم، هم نوجوانان و هم پدر / و مادرها.
پاسخهاي آنها بلافاصله به گوش رسيد: «اين كار بسيار خوب است!» «ايدة فوقالعادهاي است!»… «مطمئن نيستم آيا ميتوانم او را به اينجا بكشانم، ولي به هر حال تمام سعي خود را خواهم كرد.» … «كافي است زمان جلسه را اعلام كنيد. او در هر صورتي خود را به اينجا ميرساند.»
ما همراه با يكديگر براي اين ديدارها سه تاريخ را در نظر گرفتيم.
همان طور كه بچهها پشت سر يكديگر وارد اتاق ميشدند، بيدرنگ به اين فكر افتادم كه حدس بزنم هر يك از آنها به كدام پدر/ مادر تعلق دارد. آيا آن پسر قدبلند و لاغر پُل، پسر توني نيست؟ تقريباً به توني شباهت دارد. دختري كه لبخند دوستانهاي بر لب دارد چه طور؟ آيا او كِلي دختر لورا نيست؟ اما بعد با خودم فكر كردم، نه، بهتر است ادامه ندهي. بايستي هر يك از آنها را به عنوان يك شخص مستقل در نظر بگيري نه اينكه آنها را نسخة ديگري از پدر يا مادرشان بداني.
وقتي همگي سرجاي خود قرار گرفتند، گفتم، «همان طور كه به احتمال زياد از والدين خود شنيدهايد، من روشهاي برقراري ارتباط را آموزش ميدهم كه به تمام افراد- در هر سني كه هستند- كمك ميكند تا با يكديگر تعامل بهتري داشته باشند و سازگارانه رفتار كنند.» اما همان طور كه به خوبي ميدانيد «داشتن تعامل و رفتار بهتر با ديگران» همواره آسان نيست. اين به آن معني است كه ما بايد بتوانيم به يكديگر گوش دهيم و دست كم تلاش كنيم تا نظر و عقيدة طرف مقابل خود را درك كنيم.
«خب در واقع والدين به طور قطع از نظرات و عقايد خود آگاه هستند. اما فكر ميكنم بسياري از آنها- از جمله خود من- در فهم عميق نظرات نسل جوانتر امروزي ناتوان ماندهايم و همين مسئله است كه باعث شده الان در اينجا حاضر باشيد. اميدوارم امروز با حضور در اينجا به درك درستتر و بهتري از آنچه كه باور داريد و براي شما يا دوستانتان درست و مناسب است، برسيد.»
پسري كه به توني شباهت داشت لبخندي زد و گفت، «خب شما دوست داريد چه چيزي بدانيد؟ فقط از خودم بپرسيد. من يك متخصص هستم.»
پسر ديگري با تمسخر خنديد و گفت، «بله، مطمئناً، اما ميشود بگوييد در چه زمينهاي تخصص داريد؟»
در حاليكه پرسشنامههايي را كه تهيه كرده بودم بين آنها پخش ميكردم، گفتم، «به زودي ميفهميم. لطفاً نگاهي به اين برگهها بياندازيد و ببينيد كه براي پاسخگويي در چه زمينههايي احساس راحتي داريد، و بعد با هم صحبت خواهيم كرد.»
يكي از آنها پرسيد، «چه كسي پاسخهاي ما را ميبيند؟»
به او اطمينان خاطر دادم، «فقط من. لازم نيست اسم خود را بنويسيد. هيچ كس پي نميبرد كه ديگري چه نوشته است. تنها چيزي كه برايم مهم است نظرات صادقانة شماست.»
مطئن نبودم كه بعد از سپري كردن يك روز طولاني و خسته كننده در مدرسه مايل به نوشتن باشند، اما ديدم كه همگي به سوالات پرسشنامه پاسخ دادند. آنها هر يك از سوالات را ميخواندند، به پنجره خيره ميشدند، سر خود را به روي برگهها خم ميكردند و بعد صادقانه و با سرعت شروع به نوشتن ميكردند. بعد از اينكه همه پاسخگويي را به اتمام رساندند به سراغ سوالات رفتيم و با يكديگر راجع به آنها بحث و گفتگو كرديم. بسياري از بچهها پاسخهاي خود را با صداي بلند ميخواندند؛ بعضيها فيالبداهه نظرات ديگري را به پاسخهاي خود اضافه ميكردند و عدهاي ديگر نيز با سكوت گوش ميدادند و ترجيح ميدادند پاسخهاي خود را فقط از طريق نوشتن با من در ميان بگذارند. در ادامه قسمتهاي مهم صحبتهاي آنها ذكر شده است:
آيا در حرفها و رفتارهاي والدين شما موارد منفي و غيرمفيد وجود دارد؟
«آنها مرا به خاطر مسائلي كه اصلاً درست نيست سرزنش ميكنند. و همچنين وقتي با آنها دربارة مواردي كه باعث عصبانيتم ميشود حرف ميزنم به من ميگويند؛ «كمي استراحت كن تا آروم بشي.» يا «فراموشش كن» اين حرفها واقعاً ناراحتم ميكند.»
«وقتي آنها به من ميگويند رفتار و طرز برخورد بدي دارم، احساس تنفر پيدا ميكنم. زيرا هيچ انساني با رفتار و كردار بد به دنيا نميآيد. اين مسئله ربطي به باطن شما ندارد. بلكه گاهي اوقات والدين مقصر ميباشند آنها هستند كه ميتوانند الگوي بدي باشند.»
«والدينم هميشه از شيوة درس خواندن من انتقاد ميكنند كه به نظرم غير منصفانه است چون من در مدرسه و انجام تكاليفم خوب هستم.»
«از اينكه والدينم سر من داد بزنند متنفر هستم.»
«پدر و مادرم هر دو شاغل هستند و به سختي كار ميكنند. هيچ زماني براي صحبت با يكديگر پيدا نميكنيم منظورم صحبت دربارة امور روزمره است.»
«والدين نبايستي هميشه از فرزندان خود انتقاد كنند و در حال غلط گرفتن و تصحيح كارهاي آنها باشند. برادر من با اين شيوه بزرگ شد و حالا با افراد مافوق خود و مسئولان مشكلات زيادي دارد. او دائماً كارش را عوض ميكند چون نميتواند با امر و نهي مافوقش كنار بيايد. من نيز همين طور هستم. تحمل ندارم بشنوم كسي از كارم ايراد بگيرد و آن را تصحيح كند در واقع از اين عمل متنفر هستم.»
اگر ميتوانستيد نصيحتي براي پدر و مادر خود داشته باشيد، چه چيزي به آنها ميگفتيد؟
«به ما نگوييد كه «ميتوني هرچي تو دلت هست به من بگي» و بعد، وقتي اين كار را ميكنيم عصباني نشويد و شروع به سخنراني و نصيحت نكنيد.»
«وقتي ميبينيد در حال صحبت با تلفن هستيم نگوييد، «هنوز داري با تلفن صحبت ميكني؟» يا وقتي ما را در حال خوردن ميبينيد نگوييد، « دوباره داري ميخوري؟»
«ما را از انجام كاري كه خودتان نيز آن را انجام ميدهيد، منع نكنيد، كارهايي مانند سيگار كشيدن.
«اگر با خستگي و حالت روحي بد به خانه برگشتيد، مشكلات و گرفتاريهاي خود را به ما انتقال ندهيد و به خاطر روز بدي كه پشت سرگذاشتهايد ما را ملامت نكنيد.»
«والدين نبايد در خارج از خانه با ما خوب رفتار كنند و بعد كه به خانه برگشتيم شروع به لقب دادن و آزردن ما كنند و هيچ احترامي به ما نگذارند. اگر ما بچهها بدرفتار ميكنيم شايد دليلش اين است كه براي رفتارهاي خود در محيط خانه الگو داشتهايم. بنابراين حتي وقتي كه والدين از دست ما سرخورده و خشمگين ميشوند و ميخواهند حرفهاي ناگوار و زشتي به ما بزنند بايستي واقعاً تلاش كنند و جلوي خود را بگيرند.»
«پدر و مادرها بايد ما را باور كنند. حتي اگر اشتباهي مرتكب ميشويم به اين معني نيست كه انسانهاي بدي هستيم.»
«از دوستان ما انتقاد و عيبجويي نكنيد. شما كه به درستي آنها را نميشناسيد!»
«وقتي ترجيح ميدهيم اوقات فراغت خود را به جاي اينكه با خانواده باشيم در كنار دوستانمان سپري كنيم، به ما احساس گناه وارد نكنيد.»
«اگر واقعاً دوست داريد فرزندانتان به شما راست بگويند و صداقت داشته باشند، به خاطر هر مسئلة كوچكي آنها را حبس نكنيد.»
«اگرچه فرزندان نوجوان شما ديگر كوچك نيستند، با اين حال به آنها بگوييد كه دوستشان داريد.»
«اگر شيوهاي وجود دارد تا به فرزندان خود اجازه دهيد بدون آنكه خطري آنها را تهديد كند، تجربيات زندگي خود را بالا ببرند، اين طرح و برنامه را پيدا كرده و آن را دنبال كنيد زيرا اين چيزي است كه ما به آن احتياج داريم.»
اين را بدانيد كه سلامتي و آيندة خود را تباه كردهايد. بعضي از بچهها ميگويند، «اصلاً مهم نيست. بدن خودمه و هر كاري دوست داشته باشم باهاش ميكنم،» ولي آنها كاملاً در اشتباه هستند. فقط آنها نيستند كه آسيب ميبينند. همة كساني كه به آنها توجه ميكنند و مراقبشان هستند نااميد و سرخورده خواهند شد.»
دوست داشتيد زندگي شما- در خانه، در مدرسه يا در رابطه با دوستان- چه تفاوتي با آنچه كه هم اكنون است، ميداشت؟
«كاش والدينم ميفهميدند كه من ديگر بچه نيستم و به من اجازه ميدادند كارهاي بيشتري انجام دهم، مثلاً ميگذاشتند با دوستانم به شهر بروم.»
«كاش معلمهاي ما در مورد تكاليف مدرسه سهلگيرانه رفتار ميكردند. همة آنها فكر ميكنند درس مخصوص خودشان تنها تكليفي است كه ما داريم. ما مجبوريم تا دير وقت بيدار بمانيم تا به تمام كارهاي مدرسه برسيم. و خستگي ما در كلاس درس تعجبآور نيست.»
«كاش برنامة روزانهام آن قدر با تكاليف مدرسه و تمرينات موسيقي انباشته نشده بود تا ميتوانستم وقت آزاد بيشتري براي بيرون رفتن با دوستانم پيدا كنم.»
«بچهها در ظاهر با شما خوب رفتار ميكنند و در عوض پشت سر شما حرفهاي ناجور ميزنند. كاش دست از اين كار بردارند.»
«دلم ميخواست دوستانم با يكديگر خوب رفتار ميكردند و مرا مجبور نميكردند تا در دعواهايشان از آنجا جانبداري كنم.»
«كاش مردم از روي ظاهر و نوع پوشش، در مورد شما قضاوت نميكردند. به همين دليل است كه من دوستيهاي اينترنتي را ترجيح ميدهم چون مهم نيست اگر ظاهري عجيب و زشت داشته باشي.»
«كاش بچهها بر سر موضوعات احمقانه مانند؛ «من تو رو با دوستم ديدم.» دعوا نميكردند. جنگ و دعوا هيچ مشكلي را حل نميكند چون نه تنها از طرف مدرسه موقتاً اخراج ميشويد بلكه پدر و مادرتان نيز شما را مجازات خواهند كرد.»
«اي كاش والدين فرزندان خود را تحت فشار قرار نميدادند كه حتماً كامل و بيعيب باشند. منظورم اين است كه ما فقط يكبار زندگي ميكنيم خب پس چرا نتوانيم كمي مسائل را راحت بگيريم، آسوده باشيم و از نوجواني خود لذت ببريم؟ چرا مجبوريم همواره در همه چيز برتر و سرآمد باشيم؟ بله درست است كه ما اهداف و روياهايي در سر داريم اما مگر نميشود بدون اين همه استرس و فشار رواني به آنها برسيم؟»
وقتي به آخرين سوال پاسخ داده شد همه مشتاق و علاقهمند به من نگاه كردند. به آنها گفتم، «اي كاش والدين و نوجوانان در هر كجا كه هستند ميتوانستند چيزهايي كه گفتيد را ميشنيدند. به نظرم در اين صورت ميتوانستند نگرشهايي تازه و مهم بدست بياورند كه براي آنها بسيار مفيد و موثر است.»
به نظر از گفتههاي من خشنود شدند. از آنها پرسيدم، «قبل از ترك اينجا، آيا موضوعي باقي مانده كه دربارة آن صحبت نكردهايم و لازم است والدين از آن آگاه باشند؟»
پسري كه به توني شباهت داشت دستش را تا نصفه بالا برد و بعد پايين انداخت و دوباره بالا برد و گفت، «بله، شما به آنها بگوييد كه ما گاهي اوقات داد ميزنيم و چيزهايي ميگوييم كه باعث ناراحتي آنها ميشود. اما نبايد آن را به خودشان نسبت دهند و ناراحت شوند اكثر مواقع ما اصلاً چنين منظوري نداريم.»
يكي از دخترها پرسيد، «همة رابطهها؟ حتي رابطه با دوستان؟»
به او اطمينان دادم، «بله، هم چنين بهبود رابطه با دوستانتان!»، اما در لحن پرسش او چيزي وجود داشت كه باعث درنگ من شد.
در برنامهريزياي كه براي جلسة آينده داشتم، در مورد رابطه با دوستان فكر نكرده بودم، اما به يكباره اين فكر به ذهنم خطور كرد كه شايد بايستي اين كار را انجام دهم. شايد ميبايست از ميان گفتههاي بچهها سر نخ بگيرم. اينكه امروز شاهد بودم آنها دربارة اهميت روابط دوستانة خود چه نظراتي داشتند باعث شد نسبت به اين موضوع كه نوجوانان تا چه حد در تعامل و رابطه با هم سن و سالان خود انرژي عاطفي صرف ميكنند، آگاهي تازهاي پيدا كنم.
از آنها پرسيدم، «نظرتان چيست اگر جلسة آينده را به اين امر اختصاص دهيم كه اين مهارتهاي ارتباطي چگونه ميتواند در روابط شما با دوستانتان موثر واقع شود؟»
هيچكس پاسخ سريعي به اين پرسش نداشت. بچهها به يكديگر نگاه كردند و بعد به من خيره شدند. سرانجام يكي گفت، «ايدة خوبي است»، سايرين نيز تاييد كردند.
به آنها گفتم، «بسيار خب، پس موضوع بحث هفتة آينده مشخص شد. به اميد ديدار!»
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.