درايت و راهحل
- از بر چسب زدن جداً خودداري كنيد: همچنانكه بارها به عنوان يك اصل مهم تربيتي ذكر شده است، بايستي عمل را زير سوال برد و نه شخص را. بجاي گفتن «من از دروغگو بدم مياد» بگوييد: «من از دروغ بدم مياد». يا اينكه «دروغ چيز بديه». (عبارت «دروغگو ميره جهنم» را از فرهنگ ذهنتان پاك كنيد و الا همه ما جهنمی خواهيم بود. زيرا ما حتي اغلب با احساسات خودمان صادق نيستيم تا چه برسد با ديگران).
- كودك را مجبور به دروغ گفتن نكنيد: بجاي اينكه بطور خواسته يا ناخواسته بدنبال جرم و گناه و مجرم و گناهكار و مقصر باشيد(که کار حاکمان است)، بدنبال راه حل باشيد و كودكتان را در موقعيتي قرار ندهيد كه مجبور به دروغ گفتن شود. اگر تقريباً جواب پرسش را ميدانيد دیگر نيازي به پرسش نيست. براي مثال، اگر متوجه شديد كه فرزندنتان از دستشويي خارج شده و دستهايش را نشسته است، نپرسيد «دستهاتو شستي؟» بگوييد: «فكر كنم يادت رفته دستهاتو بشوري» يا: «ميخواهي بيام كمكت كنم دستهاتو بشوري؟»
- از تهديد و ترساندن و تنبيه خودداري كنيد: يكي از علل مهم دروغ كودكان، ترس از تنبيه است و اگر ميخواهيد فرزندتان كمتر دروغ بگويد، بندرت از آن استفاده كنيد. بحث در مورد قضيه پيش آمده را به زمان مناسبي موكول كنيد.
قدرداني و ستايش كنيد:هرگاه فرزندتان واقعيت را گفت (خصوصاً اگردليل قوي براي دروغ گفتن داشته باشد) او را ستايش و تحسين كنيد.
توپ كوچكِ آرزوي 4 ساله در حال بازي به گلدان روي طاقچه خورد و افتاد و شكست. آزيتا مادرش سريع از آشپزخانه آمد و از سلامت دخترش مطمئن شد و سپس پرسيد، ميدوني چي شد گلدون افتاد؟ آرزو با حالتي ناراحت گفت: «داشتم با توپم بازي ميكردم كه به گلدان خورد و افتاد». آزيتا دست نوازشي به سر آرزو كشيد و گفت: ميدونم سختِ كه قبول كني باعث شكستن گلدون شدي ولي باركالله كه راستشرو گفتي: حالا بيا ببينيم براي جاي خاليش چيكار كنيم - خيالپردازي او را طبيعي بگيريد: براي يك كودك 2 تا 5 ساله خيالبافي و افسانه سرايي يك امر كاملاً طبيعي است. تا زمانيكه قصدي براي فريب دادن كسي وجود ندارد به آن برچسب دروغ نزنيد.
اردلان متوجه شد كه پسرش اقبال به آهستگي، به هم بازيش نادر ميگويد: «ميدوني بابام ديروز چيكار كرد؟ اون 50 تا توپ برام خريد و حدس بزن قراره چيكار كنه؟ ميخواد يه اطاق بزرگ چمندار برام درست كنه كه توش توپبازي كنم». - دوست خيالي او را ناديده نگيريد: در برخي از موارد ميتوانيد از دوست خيالي او كمك بگيريد ولي پر آب و رنگش نكنيد.
به معني واقعي به او نشان دهيد كه او را بيقيد و شرط دوست داريد: كودكي كه از عشق و محبت بيقيد و شرط برخوردار باشد هيچگاه بدليل ترس از تنبيه، كمتوجهي و ضعف دروغ نخواهد گفت.
الوند 6 ساله برگه كارِ تو كلاسش را كه ديد متوجه شد اوضاع چندان خوب نيست و اگر آن را به پدر و مادرش نشان دهد آنها ناراحت ميشوند. لذا آن را تا كرد و داخل جيبش گذاشت. پس از ورود به خانه و در پي پرسش مادر كه چه خبر؟ پاسخ داد: هيچي، امروز همش بازي و فوق برنامه داشتيم. غروب آن روز وقتي مادرش مرجان در حاليكه ميخواست لباسها را داخل ماشين لباسشويي بريزد متوجه برگه او شد. اول كمي ناراحت شد اما سريع خود را كنترل كرد. او فكر كرد چگونه با اين مسئله برخورد كند. زماني بعد در حاليكه مرجان رو مبل نشسته بود الوند را صدا زد كه براي لحظهاي پيش او بيايد. در حاليكه دستش را دور الوند انداخته بود به او گفت: «پسر گلم من برگه كلاست رو تو جيب شلوارت پيدا كردم. چقدر خوب انجام داده بودي! ميدوني منم وقتي همسن تو بودم معمولاً چند تا علامت قرمز تو برگه هام بود». عزيزم براي من مهم نيست حتماً نمره خيلي بالا بگيري همینكه تمام تلاشتو كرده باشي منو خوشحال ميكنه و از همه مهمتر دوست دارم به من راست بگي. شايد بتونم كمكت كنم. حال بيا ببينم چه اشتباهاتي تو برگهت كردي؟
در حاليكه به او كمك ميكنيد فرق واقعيت و خيال را بيابد، حس او را درك كنيد. - براي او الگوي خوبي باشيد: بسياري از ارزشهاي اخلاقي (از جمله خوب، بد، راست و دروغ) اكتسابي و آموزشي هستند و پدر و مادر اولين و مهمترين آموزگاران آن هستند و رفتار آنها تقريباً براي هميشه در ذهن آنها ضبط خواهد شد و براساس آن عمل ميكنند.
نکته: بخاطر داشته باشيد كودكان معمولاً هر آنچه را كه شما بگوييد واقعا جدي ميگيرند و حتي كوچكترين تغيير از آنچه كه شما قول دادهايد را به عنوان دروغ تلقي ميكنند. لذا در دادن قول به فرزندانتان بسيار هوشيار و دقيق باشيد و قولي ندهيد كه ممكن است عيناً عمل نكنيد.
اتابك، به پسرش شاهین گفته بود كه درست بعد از ظهر بعد از كلاس با هم ميروند به مغازه اسباببازي. در مسير ، ناگهان شاهین با ناراحتيرو به پدرش كرد و گفت: «مغازه اسباببازي فروشي دست راسته چرا پيچيدي به چپ؟ اتابك با حالت عادي گفت: ميدونم يه دقيقه بريم مغازه اتوشويي لباسمو بگيريم بعد ميريم اونجا». شاهین ديگه كاملاً با حالت عصباني گفت: «تو گفتي درست بعد از كلاس ميريم مغازه، تو دروغ گفتي!» اتابك بلافاصله متوجه اشتباهش شد و گفت: «آره عزيزم تو راست ميگي يادم نبود. معذرت میخوام! پس بذار اول بريم مغازه اسباببازي فروشي بعد ميايم اينجا».
این مقاله برگرفته شده از کتاب: پرورش،تربیت و مراقبت از کودکان و نوجوانان 2 تا 5 سالگی