اين كتاب در خصوص «آموزش مهارتهاي برقراري ارتباط به والدين» نوشته شده است. در اين كتاب «درسها»، «تمرينات عملي»، «قوانين مبتني بر تجربه»، «صفحاتي براي يادآوري و به خاطر سپردن» و آموزههايي براي يادگيري مرحله به مرحلة مهارتها لحاظ شده است.
اين كتاب با ارائه صدها مثال از گفتوگوهاي مؤثر و مفيد همراه با تصوير، اين امكان را به والدين ميدهد تا شيوة صحيح فرزندپروري را بياموزند. اين كتاب براي يافتن روشهايي كه به كمك آنها شأن و انسانيت والدين و كودكان پا بر جا بماند به رشته تحرير درآمده است.
ويژگي های مهم اين كتاب عبارتند از:
1-به كودكان بياموزيم چگونه با احساسات خود كنار بيايند
2- تشويق كودك به مشاركت و همكاري در كارها
3- روشهاي جايگزين تنبيه
4- تشويق كودك به خودكفايي
5- تحسين كردن كودك
6- رها كردن كودك از نقش بازي كردن
7- كنار هم قرار دادن تمام مهارتها
قسمتی از فهرست مطالب
بخش اول
فصل اول: به كودكان بياموزيم چگونه با احساسات خود كنار بيايند
قسمت اول: مهارتها و تكنيكهاي عملي
قسمت دوم: نظرات، پرسشها و تجربههاي والدين
فصل دوم: تشويق كودك به مشاركت و همكاري در كارها
قسمت اول: مهارتها و تكنيكهاي عملي
قسمت دوم: نظرات، پرسشها و تجربههاي والدين
فصل سوم: روشهاي جايگزين تنبيه
قسمت اول: مهارتها و تكنيكهاي عملي
قسمت دوم: نظرات، پرسشها و تجربههاي والدين
قسمت سوم: توضيحاتي بيشتر درباره روش پيدا كردن راهكار.
فصل چهارم: تشويق كودك به خودكفايي
قسمت اول: مهارتها و تكنيكهاي عملي
– درسته، اما…؟ اگه اين طوري بشه چي…؟ اين چطور…؟
– گوشزد كردن عواقب كار اشتباه به كودك درست است يا نه؟
– جايگزينهايي براي «اما» گفتن
– چرا اين كارو كردي، چرا اون كارو نكردي؟
– تبعيد يا تعليق (time- out)
.
بخش سوم
زبان مادري كودكان
منتخبی از متن کتاب
فصل سوم: سؤالاتي درباره تنبيه كردن
3 1- اگر كودكي خردسال كه هنوز نميتواند صحبت كند به چيزي خطرناك دست زد، آيا درست است كه با ضربه زدن به دست كوچكش به او بفهمانيم ديگر اين كار را نكند؟
صحبت نكردن كودك به اين معنا نيست كه نميشنود يا نميفهمد. كودكان خردسال هر روز و هر لحظه در حال يادگيري هستند. اما سوال اين است كه آنها چه چيزهايي ميآموزند؟ در اينجا مادر حق انتخاب دارد. يا ميتواند هميشه در چنين مواقعي پشت دست كودك بزند و با اين كار به او بياموزد كه تنها راه يادگيرياش كتك خوردن است و يا ميتواند به او دربارة موضوعات مختلف آگاهي و اطلاعات لازم را بدهد تا كودك بتواند آنها را هم در آن لحظه و هم در كل زندگيش استفاده كند. مادر با اين كار با او مانند يك انسان كوچك رفتار كرده است. مثلاً در اين مورد خاص، مادر ميتواند كودك را از آن وسيلة خطرناك دور كند و يا آن وسيله را از كودك دور سازد و خيلي محكم و واضح به او بگويد: «چاقوها براي ليس زدن نيستن. «اين عروسك چيني ممكنه بشكنه. اما عروسك پارچهاي نميشكنه». ممكن است نياز باشد مادر اطلاعات مشابه را دائماً تكرار كند. اما براي كودك اين تكرار كردنها پيامي متفاوتتر از ضربات متوالي كه به دستش وارد ميشود دارد.
3 2- كودك با انجام كاري اشتباه عواقب طبيعي عمل خود را ميبيند. چه تفاوتي بين تنبيه كردن و تجربه كردن عاقبت كار وجود دارد؟ آيا اينها صرفاً كلماتي متفاوت نيستند كه ما براي يك مفهوم مشابه به كار ميبريم؟
ما تنبيه كردن را به عنوان اقدامي آگاهانه ميبينيم كه از سوي والدين انجام ميشود. آنها كودك را براي مدتي از داشتن چيزهايي محروم ميكنند و يا به او درد و رنج وارد ميكنند تا به اصطلاح او را ادب كنند و به او درس بدهند. اما عواقب و پيامدها به عنوان نتيجة طبيعي رفتار كودك اتفاق ميافتد. پدري كه عضو گروه بود از تجربة خودش با ما صحبت كرد و ما از اين تجربه به تفاوت ميان تنبيه كردن و ديدن عواقب كار پي برديم:
پسر نوجوانم از من خواست تا ژاكت آبي خودم را به او قرض بدهم تا بتواند با شلوار جين جديدي كه گرفته بود سِت كند. به او گفتم «باشه، فقط مراقبش باش». و بعد، موضوع را فراموش كردم. تا اينكه يك هفتة بعد وقتي خواستم آن را تنم كنم در اتاق پسرم و در زير انبوهي از لباسهاي كثيف پيدايش كردم. متوجه شدم پشت ژاكت گچي شده و جلوي آن با لكهاي مانند سس ماكاروني كثيف شده بود. بسيار عصباني بودم چون اين دفعة اول نبود. قسم خوردم اگه الان ببينمش به او ميگويم ديگر بايد با من رفتن به مسابقات بيسبال را فراموش كند. بليط او را به كس ديگري خواهم داد.
به هر حال وقتي بعداً او را ديدم با اينكه كمي آرامتر شده بودم اما با عصبانيت با او برخورد كردم. از كاري كه كرده بود ابراز تاسف و پشيماني كرد. هفتة بعد وقتي دوباره همان تقاضا را از من داشت بدون هيچ توضيح و حرف اضافهاي گفتم: «نه، اصلاً» و او دليلش را ميدانست. يك ماه بعد از من خواست تا پيراهن چهارخانة خود را به او قرض بدهم تا به اردويي كه مدرسه تدارك ديده بود برود. به او گفتم: «گوش كن، قبل از اينكه وسايلم را به تو قرض بدهم بايد با يك نوشته تعهد بدهي كه پيراهنم را درست به همان شكل كه از من قرض ميگيري پس بدهي». درست همان شب يادداشتي را در صندوق نامههايم پيدا كردم نوشته بود:
3 4- به نظر شما يكي از روشهاي جايگزين تنبيه بيان كردن احساس نارضايتي خودمان است. اما وقتي اين كار را انجام ميدهم كودكم خود را بسيار گناهكار احساس ميكند و تا آخر روز ناراحت و غمگين است. آيا ممكن است در انجام اين روش زيادهروي كرده باشم؟ ما متوجة نگراني شما هستيم. دكتر سلما فرايبرگ در كتاب (سالهاي جادوئي) خود ميگويد: «درست است كه كودك بايد در زمانهاي خاصي پي به نارضايتي ما از رفتارش ببرد، اما اگر واكنش ما آن قدر شدت داشته باشد، كه حس پوچي در كودك به وجود آيد و به خاطر رفتار بدش حس تنفر از خود در او شكل بگيرد، ميتوان گفت از قدرت خود به عنوان پدر يا مادر سوء استفاده كردهايم و باعث شدهايم او به طور اغراقآميزي احساس گناه كند و اين حس تنفر از خود كه در او به وجود آمده در شكلگيري شخصيتش بسيار نقش خواهد داشت».
به همين خاطر احساس ميكنيم هر زمان كه ممكن است در كنار ابراز مخالفت و نارضايتي خود به كودك راه جبران اشتباهش را نيز نشان دهيم. بعد از حس پشيماني كه در ابتدا به او دست ميدهد بايد اين فرصت به او داده شود تا دوباره نسبت به خود احساس خوبي پيدا كند و خود را به عنوان يك عضو خانواده كه مسئوليتپذير و مورد احترام است ببيند و اين ما هستيم كه به عنوان پدر يا مادر ميتوانيم اين فرصت را به او بدهيم. در اينجا مثالهايي در اين باره وجود دارد: به جاي گفتن «دوباره بچهرو به گريه انداختي؟ الان يه كتك حسابي ميخوري» بگوييد: «از دستت عصبانيم. بچه داشت با خوشحالي بازي ميكرد. چرا جق جقشو ازش گرفتي؟ ازت توقع دارم راهي پيدا كني تا ساكت بشه وديگه گريه نكنه!» به جاي گفتن؛ «بايد فراموش كني قراره فردا بريم گردش. شايد اين جوري ياد بگيري به حرفي كه زدي عمل كني!» بگوييد: «وقتي اومدم خونه و ديدم ظرفشويي پر از ظرفهاي كثيفه خيلي ناراحت شدم، چون تو خودت گفته بودي ظرفها رو ميشوري. دوست دارم ظرفها قبل از خواب شسته و جمع بشه!»
3 5- من پسرم را ديگر تنبيه نميكنم. اما حالا وقتي به خاطر كار اشتباهي كه انجام داده او را سرزنش ميكنم ميگويد «متأسفم» اما فرداي همان روز دوباره كار بدش را تكرار ميكند. با اين وضعيت بايد چگونه برخورد كنم؟
بعضي از بچهها از «ببخشيد، متاسفم» استفاده ميكنند تا والدين خشمگين خود را آرام كنند. آنها سريع عذرخواهي ميكنند و همان كار اشتباه را به همان سرعت تكرار ميكنند. خيلي مهم است تا اين دسته از كودكان بفهمند اگر واقعاً از ته دل براي كار اشتباهشان متاسف هستند، بايد تلاش كنند تا اين احساس ندامت را در عمل ثابت كنند. در جواب عذرخواهيهاي هميشگي اين مجرم كوچك ميتوان گفت:
«معذرت ميخوام يعني اينكه رفتارترو عوض كني».
«عذرخواهي كردن يعني اينكه من در خودم و رفتارم تغييراتي انجام بدم».
«خوشحالم كه عذرخواهي تورو ميشنوم. قدم اول براي جبران كار اشتباه همينه. قدم دوم اينه كه از خودت بپرسي چه كاري براي جبران ميتوني انجام بدي؟»
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.